آن روز ها که تو را از خودم میراندم مغرور بودم زیرا میدانستم دوباره فردایی خواهد آمد و دوباره
تو مثل هر روز به سراغ من میایی اما آخرین بار که دست دوستت را گرفتی و پیش من آمدی و
گفتی: تو رو خدا بهش بگو منو دوس داری بذار اینقد تیکه بارم نکنه.کلی هم با چشمک اشاره
کردی که فقط همین یه بار.اما من با غرور و بلند گفتم : نه!!!!!!!!!
برای اولین بار شکستنت را به واقع حس کردم
بعد از آن روز دیگر تو را ندیدم و اکنون من مانده ام و یک دنیا پشیمانی که فقط هر روز دعا بکنم
کاش فقط یک بار دیگر از من بپرسی تا بلندتر از همیشه فریاد بکشم:آری.......